وقت آمدن
لغتنامه دهخدا
وقت آمدن . [ وَ م َ دَ ] (مص مرکب ) اجل فرارسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). کنایه از رسیدن مرگ است :
چو وقت آمد نماند آن پادشائی
به کاری نامد آن کار و کیائی .
|| موقع فرارسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : خواجه گفت وقت آمد، فرمان بر چه جمله است ؟ (تاریخ بیهقی ).
چو وقت آمد نماند آن پادشائی
به کاری نامد آن کار و کیائی .
نظامی .
|| موقع فرارسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : خواجه گفت وقت آمد، فرمان بر چه جمله است ؟ (تاریخ بیهقی ).