ولدان
لغتنامه دهخدا
ولدان . [ وِ ] (ع اِ) ج ِ ولید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). مولودها. کودکان . پسران :
تا بباشند بدین رز در مهمان منند
رز فردوس من است ایشان ولدان منند.
حوران و غلمان و ولدان بر گرد وی برآمدند. (قصص الانبیاء).
تا بباشند بدین رز در مهمان منند
رز فردوس من است ایشان ولدان منند.
منوچهری .
حوران و غلمان و ولدان بر گرد وی برآمدند. (قصص الانبیاء).