ترجمه مقاله

ولید

لغت‌نامه دهخدا

ولید. [ وَ] (ع ص ، اِ) زاده . (منتهی الارب ). مولود هنگامی که تولد میشود. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || کودک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) :
مهر توبر صادر و وارد به احسان و کرم
هست افزون زآنکه باشد مهر والد بر ولید.

سوزنی .


- امثال :
گویند: هم فی امر لاینادی ولیده ؛ یعنی مشغول شدند در آن کار به حدی که اگر کودکی دست به چیزی گرانمایه دراز کند زجر و سرزنش کرده نشود. اصله من جری الخیل لأن الفرس اذا کان جواداً اعطی من غیر ان یصاح به لاستزادته ثم قیل ذلک فی کل امر عظیم و لکل شی ٔ کبیر خیراً او شراً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
|| بنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). ج ، وِلدان ، وِلدة. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- ام الولید ؛ ماکیان .(منتهی الارب ).
ترجمه مقاله