ترجمه مقاله

وهرز

لغت‌نامه دهخدا

وهرز. [ وَ رِ ] (اِخ ) ابن بافرید [ به آفرید ] بن ساسان بن بهمن . اوهزار«واحد کألْف » لقب سردارانوشیروان در جنگ با حبشیان در عدن . نام پیری دلیر است از شاهزادگان ایران که در خدمت انوشیروان مستحق زندان بود و چون سیف ذی یزن عرب ، از ظلم مسروق به نزدانوشیروان به داوری و دادخواهی آمد، انوشیروان او را که پیری هشتادساله بود با هشتصد مرد مأمور کرد که با سیف برود و او را در یمن استقلال دهد و ید عدوان نجاشی حبشه را کوتاه کند. وهرز و همراهان او در رزمجویی خاصه تیراندازی بی نظیر بودند. مسروق ده هزار کس به جنگ او فرستاد اما پسر مسروق و پسر وهرز هر دو مقتول شدند، سپس خود مسروق با صدهزار حبشی به مقابله آمد ولی وهرز تیری بر پیشانی او زد که از پای درآمد و جان داد. (آنندراج ). وهرز پس از چهار سال حکمرانی یمن درگذشت . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به ابناء و نیز رجوع به تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی شود :
آن روز کجا شد که به یک ناوک ِ وهرز
بنهاد نجاشی ز کف اقلیم یمن را.

ملک الشعراء بهار.


ترجمه مقاله