ترجمه مقاله

وکیع

لغت‌نامه دهخدا

وکیع. [ وَ ] (ع ص ) مشک استوار که از وی آب نزهد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اسب استوار که خوی نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ): فرس وکیع؛ اسبی سخت . (مهذب الاسماء). || پوستین درشت و سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دل استوار یا دلی که آن را دو چشم بینا و دو گوش شنوا باشد. || لئیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ): فلان وکیع لکیع؛ او لئیم و ناکس است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گوسفند که دیگر گوسفندان پیرو آن باشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
ترجمه مقاله