ترجمه مقاله

ویلان

لغت‌نامه دهخدا

ویلان . [ وَ / وِ ] (ص ) ول . سرگردان . سرگشته . بی جای و مستقری . بی خانه ٔ معلوم . با شدن و ماندن و کردن صرف شود.
- ویلان سیلان ، ویلان و سیلان ؛ از اتباع است . سرگردان . سرگشته .
- ویلان شدن ؛ سرگردان شدن . جای معلوم نداشتن .
- ویلان کردن ؛ سرگردان کردن . سرگشته کردن .
- ویلان ماندن ؛ سرگردان ماندن .
|| بیکار و بیعار.
ترجمه مقاله