ترجمه مقاله

پادار

لغت‌نامه دهخدا

پادار. (نف مرکب ) آنکه پای دارد. پایور. مقابل بی پا. || معتبر. بااعتبار. توانگر. که مفلس نیست . که پول نزد او سوخت نشود. || پادار در دوستی ؛ باوفا. وفی ّ. || اسب جلد و تند و تیز. || همیشه . باقی . برقرار. (برهان ). || (اِ مرکب ) چوب دستی بزرگ . چماق . عمود. || نام روز بیستم از ماههای ملکی . (برهان ).
- پادار شدن ؛ استقرار یافتن .
ترجمه مقاله