ترجمه مقاله

پالانگر

لغت‌نامه دهخدا

پالانگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) پالاندوز. اَکّاف . قَتّاب :
گویند گرفت یار تو یار دگر
از رشک همی گویند ای جان پدر
جانا تو بگفتگوی ایشان منگر
خرخو بیند که غرقه شد پالانگر.

فرخی .


شبی نعلبندی و پالانگری
حق خویش میخواستند از خری .

نظامی .


نمایند هر شب خران را بخواب
که پالانگران را ببرده است آب .
سلمان ساوجی (ازجُنگی خطی مورخ بسال 651).
ترجمه مقاله