ترجمه مقاله

پالو

لغت‌نامه دهخدا

پالو. (اِ) زگیل . ثُؤلُول . آژخ . ژخ . دانهای سخت چند عدس یا خردتر که بر اندام آدمی روید و درد نکند و پخته نشود. در بعض مواضع فارس و عراق گوک و بترکی گونیک و بزبان تبریز سگیل و بهندی مسه گویند. (رشیدی ). گوگه :
ای عشق ز من دور که بر دل همه رنجی
همچون زبر چشم یکی محکم پالو.

شاکر بخاری .


ترجمه مقاله