ترجمه مقاله

پالوانه

لغت‌نامه دهخدا

پالوانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) پالوایه . مرغی است چند گنجشکی سیه و سپید و کوتاه پای چون بر زمین نشیند بدشواری برخیزد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ خطی نخجوانی ). مرغی است سیاه و کوچک که پیوسته در پرواز باشد و چون بنشیند نتواند برخاست و آنرا بادخورک هم میگویند... و بعضی گویندابابیل است . (برهان ). مرغکی سیاه و سفید است چند گنجشک و کوتاه پای که پیوسته در هوا پرد و چون بر زمین نشیند بدشواری برخیزد بلکه برنتواند خاست و گویند غدای او باد است و بفرستوک ماند. (اوبهی ) :
آب و آتش بهم نیامیزد
پالوانه ز خاک بگریزد.

عنصری (از فرهنگ اوبهی ).


چلچله . پرستو. پرستوک . || پالاون . (جهانگیری ). ترشی پالا. (برهان ). زازل . (جهانگیری ).و در فرهنگ رشیدی گوید: «و در تحفه پالوایه و پلوایه به یای حطی آورده بجای نون و صاحب فرهنگ موافق اوست اما در بای تازی آورده بمعنی پرستو لیکن شمس فخری با زمانه و پیمانه قافیه کرده و در رساله ٔ میرزا به نون و یا هر دو آورده . واﷲ اعلم ». (فرهنگ رشیدی ).
ترجمه مقاله