ترجمه مقاله

پانیذ

لغت‌نامه دهخدا

پانیذ. (اِ) پانید. شکرقلم . نوعی ازحلوا. و فانیذ معرب آن است . (برهان ). رجوع به بانیذشود. فانیذ : و [ اندر سلابور هندوستان ] شکر و انگبین و پانیذ و جوز هندی ... سخت بسیار است . (حدود العالم ). و از این ناحیت [ سند ] پوست و چرم و ابانکها سرخ و نعلین و خرما و پانیذ خیزد. (حدود العالم ). کیز، کوشک قند، به (؟) سد (؟) درک ، اسکف این همه شهرهائیند از حدود مکران و بیشترین پانیذها که اندر جهان ببرند از این شهرکها خیزد. (حدود العالم ).
ز بنگاه حاتم یکی نیکمرد
طلب ده درم سنگ ، فانیذ کرد.

سعدی .


ترجمه مقاله