ترجمه مقاله

پایدار

لغت‌نامه دهخدا

پایدار. (نف مرکب ) ثابت . (رشیدی ). باثبات . دائم . باقی . استوار. ستوار. پادار. (جهانگیری ). قائم . با تاب و توان . قوی . مستقیم . وطید. واطد. وکید. همیشه . پا برجا. پای برجای . جاویدان . با دوام . همیشه . مدام . برقرار. (برهان ).مقاوم . پایداری کننده . مقابل ناپایدار : مهتران عجم و سغد و ترک برخاستند و ایشان افزون از ده هزار غلام بودند که یکی از ایشان تیر خطا نکردی گفت [قتیبه ] اینان بزرگترین همه ٔ عجم اند، بخطر و فخر و پایدارتر عرب اند بحرب . (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی ).
اگر شهریاری و گر پیشکار
تو اندر گذاری و او پایدار.

فردوسی .


سپهری که پشت مرا کرد کوز
نشد پست و گردان بجایست نوز
هر آنچیز کاید همی در شمار
سزد گر نخوانی ورا پایدار.

فردوسی .


نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار.

فردوسی .


بخندید سهراب و گفت ای سوار
بزخم دلیران نه ای پایدار.

فردوسی .


بدینگونه بر دشت کین پایدار
ندیدیم شاها بهنگام کار.

فردوسی .


بیامد براهام و گفت ای سوار
بگفتار خود برنه ای پایدار.

فردوسی .


کند آفرین تاج بر شهریار
شود تخت شاهی برو پایدار.

فردوسی .


نباشد سپاه تو هم پایدار
چو برخیزد از چارسو کارزار.

فردوسی .


بزخم سپهبد نبد پایدار
چه یک بود پیشش چه صد چه هزار.

فردوسی .


نباشد خدنگ مرا پایدار
کجا ز آهنی کرده باشد گذار.

فردوسی .


شتر خواست از ساروان دوهزار
هیونان کفک افکن پایدار.

فردوسی .


نبد کس بجنگ اندرون پایدار
همه کوه کردندگردان حصار.

فردوسی .


بزخمش ندیدم چنان پایدار
نه در پیچش و گردش کارزار.

فردوسی .


بدو گفت کای دیو ناسازگار
بزخم دلیران نه ای پایدار.

فردوسی .


بگیتی ندیدم چنو [ رستم ] یک سوار
که باشد برزم اندرون پایدار.

فردوسی .


گفتم چهار گوهر گشته است پایدار
گفتا مزاج مختلف آرنده ٔ عبر.

ناصرخسرو.


بگاه ، دشمن تو هست مستعار شها
نه پایدار بود هرچه مستعار بود.

قطران .


تا ملک را شرف بود از تاج و تخت تو
از تاج و تخت تو شرف پایدار ملک .

مسعودسعد.


مکرمت کن که بگذرد همه چیز
مکرمت پایدار در دنیاست .

مسعودسعد.


تا چرخ و کوه باشد، ملک و بقای تو
چون چرخ پایدار و چو کوه استوار باد.

مسعودسعد.


دل بدان خوش کنم که هیچکسی
در جهان عمر پایدار نداشت .

مسعودسعد.


تا کوه قاف باشد بر جای پایدار
چون کوه قاف دولت تو پایدار باد.

مسعودسعد.


سروری را اصل و گوهر برترین سرمایه است
مردم بی اصل و بی گوهر نیابد سروری
سروری چون عارضی باشد نباشد پایدار
پای دارد سروری بر تو چو باشد جوهری .

سوزنی .


تا آخرین سال جهان پایدار باد
صدر جهان که خلق جهان راست صدر و بدر.

سوزنی .


من باری ار به هجو فتم خیزم
تو پایدار باش که تا نفتی .

سوزنی .


تا تیغ بی قرار نگردد میان خلق
برتخت ملک هیچ ملک پایدار نیست .

(از کلیله و دمنه ).


مال بی تجارت ... پایدار نباشد. (کلیله و دمنه ).
عشق بر مرده نباشد پایدار.

مولوی .


نیست هر عقل حقیری پایدار
وقت حرص و وقت جنگ و کارزار.

مولوی .


بزرگی نماند بر او پایدار
که مردم بچشمش نمایند خوار.

سعدی .


سه چیز پایدار نماند مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست . (گلستان ).
یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدار.

سعدی .


نماند ستمکار بد روزگار
بماند بر او لعنت پایدار.

سعدی .


حکم وتمکینت مخلد جاه و قدرت مستدام
عزّ و اقبالت مؤبد ملک وعمرت پایدار.

جلال خوافی .


|| نام خدای تعالی است جل جلاله . || اسب جلد و پادار. (برهان ). اسب جلد و قایم . || پائین دار. (فرهنگ رشیدی ). || کعبتین قلب . (برهان ). || امر از پای داشتن یعنی راسخ و ثابت و استوار باش :
که او را فکندی کنون پای دار
که الوای رامن نخوانم سوار.

فردوسی .


تو تنها بجنگ آمدی خیرخیر
کنون پای دار و عنان سخت گیر.

فردوسی .


عشقبازی را تحمل باید ای دل پایدار
گر ملالی بود بود و ور خطائی رفت رفت .

حافظ.


ترجمه مقاله