پایندگی
لغتنامه دهخدا
پایندگی . [ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) خُلُود. بقاء. ابدیّت . دوام . دیمومت . قیام . (مهذب الاسماء) :
دانی که پسر باشد پایندگی تن
گیتی چو تن است او بمثل همچو سرآمد
در خانه نشاید شدن الا بره در
در خانه ٔ اقبال و سعادت چو درآمد.
آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهم زین زندگی پایندگیست .
|| قیمومت .
دانی که پسر باشد پایندگی تن
گیتی چو تن است او بمثل همچو سرآمد
در خانه نشاید شدن الا بره در
در خانه ٔ اقبال و سعادت چو درآمد.
قطران .
آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهم زین زندگی پایندگیست .
مولوی .
|| قیمومت .