ترجمه مقاله

پایکاری

لغت‌نامه دهخدا

پایکاری . (حامص مرکب ) خدمتکاری . پرستندگی . پادوی . شاگردی خدمت : و بسیار سخن رفت در معنی وزارت و تن درنمیداد [ احمدبن عبدالصمد ] و گفت بنده غریب است میان این قوم و رسم این خدمت نمی شناسد وی را همین شاگردی و پایکاری صوابتر. (تاریخ بیهقی ).
بد از طوس و کرمان فراوان گروه
به لشکر در از پایکاری ستوه .

اسدی .


آنکس که روزی امیری کرده باشد باز پایکاری چون کند. (جهانگشای جوینی ).
ترجمه مقاله