ترجمه مقاله

پای حوض

لغت‌نامه دهخدا

پای حوض . [ ی ِ ح َ / حُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پایه ٔ حوض . || رسوائی . (فرهنگ رشیدی ). جای رسوائی و بدنامی . (برهان ).
- گرد پای حوض گردیدن ؛ کنایه از آن است که سردرگم و مبهم در جای بگردد بواسطه ٔ ساختن کاری و یا بدست آوردن مطلبی . (برهان ) :
شمس بی نور و خواجه ٔ بی اصل
چند از این دفع گرم و وعده ٔ سرد
از سر جوی عشوه آب ببند
بیش از این گرد پای حوض مگرد
تا مرا در میان تابستان
مر تو را پوستین نباید کرد.

انوری .


بشب زان حوض پایه هیچ نگذشت
همه شب گرد پای حوض میگشت .

نظامی (از فرهنگ رشیدی ).


تشنه را خود شغل چه بود در جهان
گردپای حوض گشتن جاودان .

مولوی .


بیش ازین گرد پای حوض مگرد
که من امروز رند می خوارم .

مولوی (از فرهنگ رشیدی ).


خون من میریخت همچون آب حوض آن ماه و دیگر
گرد پای حوض میگشت این دل مجروح زارم .

اوحدی (در صفت معشوقه در حمام ).


ترجمه مقاله