پدرکش
لغتنامه دهخدا
پدرکش . [ پ ِ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه پدر خویش کشد :
پدرکش پادشاهی را نشاید
وگر شاید بجز شش مه نپاید
(و در این بیت اشاره است به شیرویه که پدرخویش خسروپرویز را بقتل آورد).
مگر در سر نداری ای پسر هش
چه جوئی مهربانی از پدرکش .
پدرکش پادشاهی را نشاید
وگر شاید بجز شش مه نپاید
(و در این بیت اشاره است به شیرویه که پدرخویش خسروپرویز را بقتل آورد).
مگر در سر نداری ای پسر هش
چه جوئی مهربانی از پدرکش .