ترجمه مقاله

پرآوازه

لغت‌نامه دهخدا

پرآوازه . [ پ ُ زَ / زِ ] (ص مرکب ) پرآواز. و پرآوازه شدن ؛ مشهور و مشتهر گشتن :
بدو رای زن گفت اکنون گذشت
ازاین کار گیتی پرآوازه گشت .

فردوسی .


درخت کهن میوه ٔ تازه داشت
که شهر از نکوئی پرآوازه داشت .

سعدی (بوستان ).


ترجمه مقاله