ترجمه مقاله

پرازده

لغت‌نامه دهخدا

پرازده . [ پ َ / پ ِ دَ / دِ ](اِ) چانه . چونه . پاره ای از خمیر باشد که بجهت یک ته نان گرد و گلوله کرده باشند. (برهان ). آرد خمیرکرده باشد که آنرا بجهت نان گرد و غند ساخته باشند و آنرا زواله نیز گویند و بهندی پره نامند. (جهانگیری ) (رشیدی )؛ ثُوَینا آرد خشکی که زیر پرازده گسترند. (منتهی الارب ) (در ماده ٔ ثَوَن َ). || کونه یعنی قسمتی که از بن گروهه ٔ خمیر گیرند آنگاه که گروهه بزرگتر ازاندازه ٔ مقصود باشد. فرزدق . || نان کوله رفته ٔ در تنور.
ترجمه مقاله