ترجمه مقاله

پراکوه

لغت‌نامه دهخدا

پراکوه . [ پ َ ] (اِ مرکب ) فراکوه . آنسوی کوه . آنروی کوه . آنطرف کوه . آنجانب کوه . (برهان ) :
گذر بودمان بر پراکوه تون
ز شهر آمدیم از سحرگه برون .

نزاری .


|| آنجای از کوه که آب بدانسوی روان باشد. (السامی فی الاسامی ). طرفی از کوه که عمیق باشد و آب از آنجا روان شود. (برهان ). آنروی کوه که به گودال باشد. (رشیدی ). هو من الجبل حیث ینسفح الیه الماء ای ینسکب . (السامی فی الاسامی ). براکوه .
ترجمه مقاله