ترجمه مقاله

پرحیله

لغت‌نامه دهخدا

پرحیله . [ پ ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) مکار. آب زیرکاه . محیل .گُربز. نیرنگ باز. نرم بر. (برهان ). نرمه بر. ریمن . فریبنده . دغا. دغل . دغول . داغول . دوال باز. دوالک باز. فسونگر. کنوره . کنبورَه : قضا آمده بود وحال این مرد پرحیله پوشیده ماند. (تاریخ بیهقی ) .
ترجمه مقاله