ترجمه مقاله

پرستوک

لغت‌نامه دهخدا

پرستوک . [ پ َ رَ ] (اِ) پرستو : خدای تعالی مرغانی را بفرستاد همچون خطّاف که آنرا پرستوک خوانند تا به لب دریا شدند هر یکی سه پاره گل برگرفتند دو به پای و یکی به منقار و بهوا اندرپریدند و بر زبر سر آن لشکر بایستادند. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی ). رجوع به پرستو شود :
از پرستوک اگر خوری لحمش
دیده را روشنی کند حاصل
خون او را چو زن بیاشامد
شهوت زن همه کند زایل .

یوسف طبیب (از جهانگیری ).


ترجمه مقاله