ترجمه مقاله

پرستک

لغت‌نامه دهخدا

پرستک . [ پ َ/ پ ِ رَ ت ُ ] (اِ) پَرَستو. پرستوک . فرشتوک . فرشتو. فراشتک . فراشتوک . فراشترو. (برهان ). خطّاف . نام پرنده ای است خرد که پشت و دم او سیاه و سینه اش سفید و منقارش سرخ (؟) میباشد و در سقف خانه ها آشیان میکند و او را بعربی خطّاف میگویند. (برهان ). چلچله . پلستک . پیل وایه . حاجی حاجی . پالوانه . پالوایه . بادخورک . فرستور. فرستوک . بالوایه . ابابیل (عامیانه ) زازال . فرتوک . بلوایه . دمسنجه . دمسیجه . بلسک . داپرزه . دالبوز. دالپوزه . و رجوع به پرستو شود. و پرستک را خطّاف گویند. (تفسیر ابوالفتوح ) .
ترجمه مقاله