ترجمه مقاله

پروتیت

لغت‌نامه دهخدا

پروتیت . [ پْرُ / پ ِ رُ ] (اِخ ) رئیس شورشیان مردم تبس که با رئیس دیگر بنام فنیکس بر ضد اسکندر (هنگامی که او با مردمان همجوار مقدونیه در گیرودار بود) قیام کرد و به ساخلو مقدونی در کادمه که ازارگ بیرون آمده بود حمله بردند و ارگ را محاصره کردند و بعد رسولانی بتمام شهرهای یونانی فرستاده برای آزادی یونان یاری خواستند و دموستن خطیب معروف پول و اسلحه به آنان رسانید تبی ها با کمی عده با اسکندر جنگی موحش و خونین کردند و سخت پافشردند و پس از آنکه تیرهاشان تمام شد با شمشیر جنگیدند و تیراندازان کرِتی را رانده تا نزدیک اسکندر تعقیب کردند و کشتاری مهیب درگرفت لیکن عاقبت مجبور به عقب نشینی شدند و لشکراسکندر شهر تبس را بگرفت و پس از اینکه شش هزار تن از مردم تب بقتل رسید اسکندر امر کرد تا دست از کشتار بداشتند و از اهالی شهر آنچه مانده بود به عده ٔ سی هزار نفر اسیر شدند و این عده را اسکندر به مزایده گذاشته برده وار بفروخت .
ترجمه مقاله