پرپاش
لغتنامه دهخدا
پرپاش . [ پ َ ] (اِ مرکب ) طبق چوبین که بدان حبوب را برای گرفتن فضول پاش دهند : وقتی حضرت خاقان [ فتحعلیشاه ] به حسین قلیخان ... فرمودند... شنیده ام در عروسی مادر من از اشخاصی بوده ای که خوانچه ٔ شیرینی بر سر داشته از خانه ٔ پدرم بخانه ٔ والده ام می بردند، حسین قلیخان عرض کرد در عروسی مادرتان بودم اما شیرینی و خوانچه و خانه ای در میان نبود کشمش بود و بادام در میان پرپاش یعنی طبق چوبی از این آلاچیق به آن آلاچیق بردیم . خاقان مغفور بسیار خندیدند... و فرمایش کردند تو راست میگوئی خداوند عالم ماها را از آن اطاقهای چوبین به این عمارات رنگین دل نشین رسانید ذلک فضل اﷲ یؤتیه من یشاء. (تاریخ عضدی ).