ترجمه مقاله

پرکرده

لغت‌نامه دهخدا

پرکرده . [ پ ُ ک َ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) مملو. انباشته . ممتلی :
وزان پس بفرمود کان جام زرد
بیارند پرکرده از آب سرد.

فردوسی .


ز دینار پرکرده ده چرم گاو
سه ساله فرستاده بد باژ و ساو.

فردوسی .


گشاد آن در گنج پرکرده جم
بداد او سپه را دو ساله درم .

فردوسی .


- کار پرکرده ؛ کاری که مراراً کرده باشند :
گفت پر کرد شهریار این کار
کار پرکرده کی بود دشوار.

نظامی .


ترجمه مقاله