ترجمه مقاله

پرگوشت

لغت‌نامه دهخدا

پرگوشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) که گوشت بسیار دارد. گوشتناک . فربی . فربه مُطَبَّخ : عَبهر؛ پرگوشت و بزرگ از مردم . اَحدَر، کاحمد؛ کسی که ... رانش پرگوشت و اعلای بدن وی باریک باشد. جاریة دخدبه ؛ دختر پرگوشت . دحامل ؛ درشت خلقت پرگوشت . صِفِّط؛ مرد فربه ٔ پرگوشت . تمدّخ ؛ پرگوشت شدن شتر. ضَب ّ؛ آکنده و پرگوشت شدن بغل . (منتهی الارب ).
- پرگوشت شدن ؛ ارتباس . ثَدَن . گوشتناک شدن . فربی شدن . فربه شدن : حدَر؛ پرگوشت شدن چشم خانه . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله