ترجمه مقاله

پسر کاکو

لغت‌نامه دهخدا

پسر کاکو. [ پ ِ س َ رِ ] (اِخ ) فرامرزبن محمدبن دشمنزیاربن کاکویه مکنی به ابی منصور و ملقب به ظهیرالدین از امرای دیالمه ٔ کاکویه . که از 433 تا 443 هَ . ق . در کردستان و اصفهان حکومت میکرد و چون در سال 443 سلاجقه این نواحی را مسخرکردند دیالمه ٔ کاکویه از استقلال افتادند . در تاریخ بیهقی آمده است : «... به غور آمدیم [ در رمضان 431 هَ . ق . ] و بر منزلی فروآمدیم گروهی دیگر میرسیدند و اخبار تازه تر می آوردند اینجا آشنایی را دیدم [ یعنی مؤلف کتاب ، بیهقی ] سکزی مردی جلد هرچیزی می پرسیدم ، گفت آنروز که سلطان برفت [ بفرار از دندانقان ] و خصمان [ ترکمانان ] چنان چیره شدند و دست بغارت بردند... میان دو نماز علامتهادیدم که دررسید گفتند طغرل و یبغو و داود است و پسرکاکو که با بند بر سر اشتری بود دیدم که وی را از اشتر فروگرفتند و بندش بشکستند و بر اشتری نشاندند که از آن خواجه عبدالصمد گرفته بودند و نزدیک طغرل بردند ». و نیز مؤلف تاریخ بیهقی گوید: «آنجا که این حال افتاده بود خیمه ای بزدند و تخت بنهادند و طغرل بر تخت بنشست و همه اعیان بیامدند و به امیری خراسان بر وی سلام کردند و فرامرز پسر کاکو را پیش آوردند و طغرل او را بنواخت و گفت رنجها دیدی دل قوی دار که اصفهان و ری بشما داده آید» . چون علاءالدوله محمدبن کاکویه پدر وی بسال 433 درگذشت ابومنصور فرامرز جانشین او شد فرامرز فرزند ارشد وی بود ابوکالیجار کرشاسف فرزند دیگر علاءالدوله محمد به نهاوند رفت و به ضبط اعمال ولایت جبال پرداخت . فرامرز او را در کار خویش آزاد گذاشت و نزد مردی که از جانب پدر او مستحفظ قلعه ٔ نطنز بود کس فرستاد و چیزی از اموال و ذخائر که پیش وی بود درخواست مستحفظ مذکور از دادن امتناع کرد و عصیان آورد فرامرز با برادر کوچک خود ابوحرب سوی قلعه ٔ نطنز رفت که آنرا متصرف شود ابوحرب به قعله شد و با مستحفظ به ضد برادر سازش کرد فرامرز به اصفهان بازگشت و ابوحرب به ری نزد غزان سلجوقی فرستاد و از آنان مرد و لشکر خواست طائفه ای از آنان به قاجان [ ظ: قاسان = کاشان ] آمدند آن شهر را غارت کردند و به ابوحرب دادند و خود به ری بازگشتند فرامرز لشکری فرستادکه شهر را از برادر بازگیرد ابوحرب از کردان و غیرآنان جمعی به اصفهان فرستاد تا آن شهر را تصرف کنند فرامرز نیز لشکری به دفع آنان فرستاد. شکست بر لشکر ابوحرب افتاد و جماعتی از آنان اسیر شدند لشکر فرامرزپیش رفتند و ابوحرب را محاصره کردند چون وی چنین دید بترسید و بخفا از قلعه بزیر آمد و به شیراز نزد ملک ابوکالیجار صاحب فارس و عراق رفت و او را برفتن اصفهان و گرفتن آن شهر از برادر خویش ترغیب کرد ابوکالیجار به اصفهان رفت و آنرا محاصره کرد فرامرز سر از تسلیم باززد و آخر کار ابوکالیجار و فرامرز صلح کردند مشروط بر اینکه فرامرز به اصفهان بماند و مالی به ملک ابوکالیجار بدهد و ابوحرب به قلعه ٔ نطنز بازگشت و محاصره بر او تنگ و سخت گردید پس پیش برادر فرستادو از وی صلح خواست دو برادر با یکدیگر صلح کردند مشروط بر اینکه ابوحرب بخشی از آنچه در قلعه گرد آمده بود به برادر دهد و در قلعه باقی ماند. بعد سیف الدوله ابراهیم ینال [ برادر طغرل بیک [ ] از خراسان ] به ری آمد [ و بر آن مستولی شد ] و نزد فرامرز فرستاد و از وی صلح و آشتی خواست لکن فرامرز دعوت وی نپذیرفت و به همدان و بروجرد رفت و آن دو شهر را تصاحب کرد بعد با برادر خویش ابوکالیجار کرشاسپ صلح کرد و همدان را به اقطاع به وی دادو بر منابر بلاد کرشاسپ بنام فرامرز خطبه خواندند و میان دو برادر یگانگی و اتفاق حاصل شد و در حصول این اتفاق کیا ابوالفتح حسن بن عبداﷲ کوشش کرد و او مدبّر کار آنان بود. در سال 435 فرامرز پیمانی را که با ملک ابوکالیجار دیلمی داشت بشکست و لشکری بنواحی کرمان فرستاد لشکر دو حصن آنجا را بگرفتند پس ابوکالیجار پیش وی فرستاد که آنها را بازپس دهد فرامرز نپذیرفت ابوکالیجار لشکری بیاراست و به ابرقوه فرستاد و آن جا را بگرفت فرامرز مضطرب گشت و لشکری بزرگ بیاراست و بسوی آنان فرستاد ملک ابوکالیجار لشکری دیگر به مدد لشکر اول گسیل کرد میان دو قوم جنگ درگرفت و پس از قتال و پایداری ، مقدم لشکر فرامرز امیراسحاق بن ینال اسیر شد و نوّاب ابوکالیجار آنچه را که فرامرزیان از کرمان گرفته بودند بازستدند . در سال 437 بنام ملک ابوکالیجار دیلمی به اصفهان و اعمال آن خطبه خواندند و امیر ابومنصور فرامرز بطاعت وی درآمد و سبب آن بود که چون فرامرز بر ابوکالیجار عصیان آورد و قصد کرمان کرد و بطاعت طغرل بک التجاء نمود آنچه که از طغرل بک چشم داشت بدو نرسید پس چون طغرل به خراسان بازگشت فرامرز از ابوکالیجار بترسید و بازگشت به طاعت به وی نامه نوشت ابوکالیجار بپذیرفت و صلح میان آن دو برقرار گردید . در سال 438طغرل مدینه ٔ اصفهان را محاصره کرد و فرامرز به اصفهان بود طغرل بر او تنگ گرفت لکن بالاخره بر شهر دست نیافت و آن دو با یکدیگر صلح کردند مشروط بر آنکه فرامرز مالی به طغرل دهد و در اصفهان و اعمال آن بنام طغرل خطبه بخوانند . لکن فرامرز با طغرل بر طریق ثابت سلوک نمیکرد گاه به اطاعت می پرداخت و گاه خلاف میورزید چون طغرل بیک بسال 442 از خراسان به بلاد جبال آمد که آن شهرها را از برادرش ابراهیم ینال بازگیرد و آن کار را انجام داد به اصفهان رفت تا آنجا را از ابومنصور فرامرز بستاند. فرامرز این خبر بشنید و در شهر متحصن شد و به باره های آن حمایت جست و طغرل در محرم سال مذکور به اصفهان رسیدو قریب به یک سال به محاصره پرداخت و جنگهای متعدد میان آن دو وقوع یافت . طغرل بر سواد شهر مستولی شد وچون حصار بطول انجامید و اعمال شهر ویران گشت کار بر فرامرز و اهل شهر سخت شد سوی طغرل فرستادند و بطاعت و پرداخت مال رضا دادند اما طغرل خواهش آنان را اجابت نکرد و جز به تسلیم شهر قانع نشد آنان پایداری کردند تا آنکه خواربار و توشه نماند و صبر و توان مردم بپایان رسید و مواد منقطع گردید و مردم مضطر شدند تا آنجا که چوبهای مسجد جامع را از شدت حاجت بکار سوختن بردند چون حال سختی به این پایه رسید سر به اطاعت فرود آوردند و شهر را به وی تسلیم کردند طغرل با مردم بخوشی رفتار کرد و ناحیت یزد و ابرقویه را به اقطاع به فرامرز داد و خود در اصفهان تمکن جست و در محرم سال 443 به شهر درآمد و مال و ذخائر و سلاح وی را از ری به اصفهان آوردند وکار ابومنصور فرامرز و دولت دیالمه ٔ کاکویه در آن شهر پایان پذیرفت . مؤلف مجمل التواریخ والقصص آورده است : رایت سلطان معظم ابوطالب محمدبن میکائیل بن سلجوق پیدا شد بخراسان از جانب شمال مشرق ، و لقب او طغرل بک و از آن وقت باز که ابتداء دولت بود و سلطان مسعودبن محمود را به دندانقان بشکست ، در سنه ٔ احدی و ثلاثین و اربعمائة (431 هَ . ق .)، از آن پس ری و اصفهان بگرفت بعد از انک با فرامهر [ ظ: فرامرز ]بن علاءالدوله صلح کرد، و او را اقطاعی معین کرد در جمله ٔ یزد وابرقوه ، که آنجا مقام گرفت . - انتهی . و نیز رجوع به ظهیرالدین فرامرز شود.
ترجمه مقاله