پشتلنگ
لغتنامه دهخدا
پشتلنگ . [ پ ُ ل َ ] (ص ) هرزه و ناقص و معیوب و بی معنی باشد. (برهان قاطع). بیهوده :
در ملک تو بسنده نکردند بندگی
نمرود پشه خورده و فرعون پشتلنگ .
|| پس افتاده . (برهان قاطع). و نیز رجوع به پشلنگ شود.
در ملک تو بسنده نکردند بندگی
نمرود پشه خورده و فرعون پشتلنگ .
سوزنی .
|| پس افتاده . (برهان قاطع). و نیز رجوع به پشلنگ شود.