ترجمه مقاله

پشت و پناه

لغت‌نامه دهخدا

پشت و پناه . [ پ ُ ت ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مددکار. یاریگر. حامی . ظهیر. ثِمال . (مهذب الاسماء) :
بهر کار پشت و پناهم توئی
نماینده ٔ رای و راهم توئی .

فردوسی .


بیامد ترا کردپشت و پناه
کنون زو چه دیدی که بردت ز راه .

فردوسی .


که هستی تو پشت و پناه سپاه
ز تو برفرازند گردان کلاه .

فردوسی .


ای مرا سایه ٔ درگاه تو سرمایه ٔ عمر
وز بلاها و جفاهای جهان پشت و پناه .

فرخی .


از پرستیدن آن شاه که دست و دل اوست
جود را پشت و پناه و امن را یسر و یسار.

فرخی .


هرچند شها پشت و پناه ضعفائی
دانی که دعای ضعفا پشت و پناه است .

سوزنی .


سری که خلق جهان را دل است و پشت و پناه
امین دین اله است وسعد ملکت شاه .

سوزنی .


فتادگان جهان را سری و پشت و پناه
که خائفان جهان را پناه تست رجا.

ابوالعلاء گنجه ای .


ما را عجب از پشت و پناهی بود آن روز
کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم .

سعدی .


خدا پشت و پناهتان ؛ خدا پشت و پناه شما. دعائی است .
ترجمه مقاله