پشم کشیدن
لغتنامه دهخدا
پشم کشیدن . [ پ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تفرقه و پریشانی انداختن در چیزی . (بهار عجم ) :
کشیدم پشم در خیل و سپاهش .
|| کنایه از دور کردن معربد و هرزه گوی باشد از خود به لطائف الحیل . || هلاک کردن . (غیاث اللغات ).
کشیدم پشم در خیل و سپاهش .
نظامی (از بهار عجم ).
|| کنایه از دور کردن معربد و هرزه گوی باشد از خود به لطائف الحیل . || هلاک کردن . (غیاث اللغات ).