پلغده
لغتنامه دهخدا
پلغده . [ پ َ ل َ دَ / دِ ] (ص ) تخم مرغ و میوه ای که درون آن گندیده و ضایع شده باشد. (برهان قاطع). و گویند مرغ بیضه ای را پلغده کرد؛ یعنی گنده کرد و بچه نیاورد. پوسیده و درهم شده . (فرهنگ رشیدی ) :
دو خایه گنده پلغده شده هم اندر وقت
شکست و ریخت همانجا سپیده و زرده .
غَرقلَة؛ پلغده گردیدن تخم مرغ و خربزه . (منتهی الارب ).
دو خایه گنده پلغده شده هم اندر وقت
شکست و ریخت همانجا سپیده و زرده .
سوزنی .
غَرقلَة؛ پلغده گردیدن تخم مرغ و خربزه . (منتهی الارب ).