ترجمه مقاله

پلمه

لغت‌نامه دهخدا

پلمه . [ پ َ م َ / م ِ ] (اِ) لوحی که ابجد و غیر آن بر آن نویسند تا اطفال بخوانند. (برهان قاطع). تخته و تکه ٔ آهنی که نخست الف با برای آموختن کودکان نویسند. || نوعی از گل است سخت شده و سیاه که ورقه ورقه جدا می شود و می توان برای نوشتن بکار برد. سنگ لوح :
نخست چون پدرم پلمه در کنار نهاد
چه علمها که بخواندم از آن بغیر زبان .

خواجه عمید لوبکی (از فرهنگ جهانگیری ).


|| (مص ) دروغ گفتن . || بهانه کردن . || متهم ساختن و تهمت نمودن . || دست و پا گم کردن . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) .
ترجمه مقاله