ترجمه مقاله

پنهان بودن

لغت‌نامه دهخدا

پنهان بودن . [ پ َ / پ ِ دَ] (مص مرکب ) پوشیده . مستور، مخفی بودن :
خروشیدن سیل چندان بود
که دریای جوشنده پنهان بود.

فردوسی .


مار تا پنهان باشد نتوان کشت او را
نتوان کشت عدو تا آشکارا نشود.

منوچهری .


سخن تا نگویند پنهان بود
چو گفتند هر جا فراوان بود.

شمسی (یوسف و زلیخا).


همچو خورشید منور سخنم پیداست
گر به فرسوده تن از چشم تو پنهانم .

ناصرخسرو.


از این بسان ستاره به روز پنهانیم
ز چشم خلق و بشب رهرویم وبیداریم .

ناصرخسرو.


نگه دار دستت که داراست این
نه پنهان چو روز آشکاراست این .

نظامی .


- امثال :
مرد در زیر سخن پنهان است .
چیزی که از خدا پنهان نیست از بنده چه پنهان .
فتنه آن به بهمه روی که پنهان باشد .

سلمان ساوجی .


ترجمه مقاله