ترجمه مقاله

پهلو تهی کردن

لغت‌نامه دهخدا

پهلو تهی کردن . [ پ َت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کناره کردن از کاری . (غیاث ). پرهیز کردن و کناره نمودن از کاری و چیزی . (انجمن آرا). کناره کردن و دوری گزیدن و پرهیز و اجتناب نمودن از چیزی و از کسی تنها شدن . (برهان ). پهلو خالی کردن . گریختن . پشت دادن . (شرفنامه ). از زیر کار دررفتن .شانه خالی کردن . پهلو کردن . (آنندراج ) :
پهلو تهی کند اجل از تیغ تو ولی
از دشمنان دولت تو پر کند شکم .

ظهیر فاریابی .


پهلو از من تهی مکن که مرا
پهلوی چرب هم ز پهلوی تست .

خاقانی .


کسی کانچنان دید بنیاد او
تهی کرد پهلو ز پولاد او.

نظامی .


تو بصد تلطیف پندش میدهی
او ز پندت میکند پهلو تهی .

مولوی .


آنکه پهلو تهی کند از کان
صره ٔ سیم و زر کجا یابد.

ابن یمین .


پهلو تهی ز نکهت گل میکند مشام
امشب که در برآن بت مشکین کلاله نیست .

طالب .


ز لعب آنچه درین هفته الب سنقر کرد
زحل بترسد و پهلو تهی کند بهرام .

مختاری .


ترجمه مقاله