ترجمه مقاله

پهن بینی

لغت‌نامه دهخدا

پهن بینی . [ پ َ ] (ص مرکب ) که بینی پهن دارد. که بینی پخت دارد. افطس . (زمخشری ). افطح . (از منتهی الارب ). فطاء. افطّ. (منتهی الارب ). اخثم . (از منتهی الارب ) : مردمانش (مردمان خمدان مستقر فغفور چین ) گردرویند و پهن بینی . (حدود العالم ).
ترجمه مقاله