ترجمه مقاله

پولادپوش

لغت‌نامه دهخدا

پولادپوش . (نف مرکب ) که پولاد پوشد. || که زره و جوشن یا برگستوان آهنین دارد :
تو گفتی که دریا بجوش آمده ست
برو موج پولادپوش آمده ست .

فردوسی .


ز پولادپوشان لشکرشکن
تن کوه لرزنده بر خویشتن .

فردوسی .


آهنین رمحش چو آید بر دل پولادپوش
نه منی تیغش چو آید بر سر خنجرگذار...

منوچهری .


هزار دگر پیل پولادپوش
ابا چل هزار از یل رزم کوش .

اسدی .


نشستند بر تازی تیزجوش
همه خاره خفتان و پولادپوش .

نظامی .


خبر شد بخاقان که صحرا و کوه
شد از نعل پولادپوشان ستوه .

نظامی .


شبیخون دارا درآمد ز راه
ز پولادپوشان زمین شد سیاه .

نظامی .


همه پولادپوش و آهن خای
کین کش و دیوبند و قلعه گشای .

نظامی .


بپیش اندرون پیل پولادپوش
پس او دلیران تندرخروش .

نظامی .


ز پولادپوشان الماس تیغ
بخورشید روشن درآورد میغ.

نظامی .


چگونه بود پیل پولادپوش
ز شیر ژیان چون برآید خروش .

نظامی .


ترجمه مقاله