ترجمه مقاله

پوکه

لغت‌نامه دهخدا

پوکه . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) فشنگ که باروت وگلوله در آن ننهاده باشند. غلاف فشنگ بی سرب و باروت یا خالی شده از سرب و باروت پس از تیراندازی . فشن» که ماده ٔ سوزنده و گلوله ندارد. || پوک .
- زغال پوکه ؛ زغال که یکبار آن را افروخته و کشته باشند. پوکه زغال . زغال که یکبار آتش شده بود و بار دیگر آتش و سپس زغال شود.
- || زغالی از چوبهای سست .
- مروارید پوکه ؛ مروارید که صلابت و سختی آن بواسطه ٔ کهنگی و مرور زمان بر او بشده باشد.
ترجمه مقاله