ترجمه مقاله

پویا

لغت‌نامه دهخدا

پویا. (نف ) پوینده . رونده و برخی دونده را گویند. (برهان ). که پوید :
طفل تا گیرا وتا پویا نبود
مرکبش جز شانه ٔ بابا نبود.

مولوی .


عشوه کرد اهل عشق را پویا
بلبل از عشق گل شده گویا.

لطیفی .


ترجمه مقاله