ترجمه مقاله

پیاده نهادن

لغت‌نامه دهخدا

پیاده نهادن . [ دَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) زبون داشتن و عاجز انگاشتن . (برهان ). حقیر و زبون پنداشتن . (آنندراج ). زبون داشتن و اعتنا نکردن . (انجمن آرا). || طرح دادن :
پیاده نهاده رخش ماه را
فرس طرح کرده بسی شاه را.

نظامی .


فرس بفکند جوش من نیل را
رخ من پیاده نهد پیل را.

نظامی .


ترجمه مقاله