ترجمه مقاله

پیاز موش

لغت‌نامه دهخدا

پیاز موش . [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی است دوائی . عنصل . (منتهی الارب ). پیاز دشتی . پیاز صحرائی . اسقیل . (برهان ). قردمانا. (برهان ). بیخی که بتازیش عنصل گویند و بعضی گویند نام داروئی است که بعربی اسقیل نامند. بصل الفار. اسقیل ، و این نام از بهر آن گویند که موش را بکشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سفادیکوس .
ترجمه مقاله