ترجمه مقاله

پیرایش

لغت‌نامه دهخدا

پیرایش . [ را ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر پیراستن . عمل پیراستن . پیراهش . (برهان ). تحلی . مطلق زینت کردن : رسولان مبهوت و مدهوش در آرایش آن بزم و پیرایش آن مجلس بماندند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 345).
قبای زر چو در پیرایش افتد
ازو هم زربود کارایش افتد.

نظامی .


برین گوشه رو می کند دستکار
بر آن گوشه چینی نگارد نگار
نبینند پیرایش یکدگر
مگر مدت دعوی آید بسر.

نظامی .


|| هرس . عمل بریدن نازیبا: فرخو؛ پیرایش تاک رز . || زینت دادن سر با کاستن از موی . || دباغت . آش کردن پوست . || عمل پرداختن و ساختن و معد و مهیا کردن . (آنندراج ).
ترجمه مقاله