ترجمه مقاله

پیروزگون

لغت‌نامه دهخدا

پیروزگون . (ص مرکب ) پیروزه گون .چون فیروزه . برنگ فیروزه . بسان فیروزه :
بسی رفتم پس آز اندرین پیروزگون بشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم .

ناصرخسرو.


تو پنداری که نسرین و گل زرد
بباریده است بر پیروزگون لاد.

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله