ترجمه مقاله

پیسی

لغت‌نامه دهخدا

پیسی . (حامص ) منسوب به پیس ترکی به معنی بد. معامله ٔ سوء. رفتار سخت بد :
ای آنکه صفات تو بودتابع ذات
بر پیسی تو گواه ... است صفات .

باقر کاشی .


- پیسی بسر کسی آوردن ؛ یا پیسی بسر کسی درآوردن ؛ نهایت او را رنج و عذاب دادن و بیشتر بگفتارهای زشت . با او رفتاری سخت خشن کردن . آزار رساندن وی را: پیسیی سر او آورده که مگو و مپرس ؛ رفتاری سخت زشت و ناهنجار با او کرده چنانکه بگفتن نیاید. پیسیی بر سرش آوردم که اگر بالای ماست بگذاری سگ نمیخورد؛ یعنی بلایی عظیم بر سرش آوردم و سخت خفیف کردمش . (از آنندراج ).
ترجمه مقاله