ترجمه مقاله

پیشرس

لغت‌نامه دهخدا

پیشرس . [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) آنکه از همگان زودتر رسد. زودرس . آنکه جلوتر از دیگران درآید. آنکه قبل از همه واصل گردد :
بمنزل رسداز همه پیشتر
بود عزت پیشرس بیشتر.

هاتفی .


|| جوان . || (میوه ٔ...) ؛ که زودتر از دیگران پخته گردد. میوه ای که پیش از دیگر میوه های موسم خود پخته گردد. (غیاث ). که جلوتر از دیگران از کالی و ناپختگی برآید. زودرس . سرده .میوه و بری که قبل از نوع خود پزد و رسد و بدست آید. روچه . میوه و گل که در نوع خود پیش از همه برسد. (آنندراج ). نوبر. میوه ٔ تازه . مقابل دیررس :
سخن بوسه که جنگست گل پیشرسش
بچه امید من غنچه دهان عرض کنم .

صائب .


همطالع بیدیم درین باغ که باشد
سر پیش فکندن ثمر پیشرس ما.

صائب .


بمیدان رسید از هزارش یکی
بود باغ را پیشرس اندکی .

هاتفی .


من بفرمان گلستان خیالی که بود
خار خشک سر دیوار گل پیشرسم .

غیاثای حلوائی (از آنندراج ).


سر جوش حیا گلبن باغ هوس ماست
سر پیش فکندن ثمر پیشرس ماست .

محسن تأثیر (از آنندراج ).


ترجمه مقاله