ترجمه مقاله

پیش خیز

لغت‌نامه دهخدا

پیش خیز. (نف مرکب ) که پیش خیزد. که از قبل خیزد. || (اِ مرکب ) خدمتکار. چالاک . (غیاث ). خادم و شاگرد و آنکه پیش از دیگران برخیزد :
منم که جوش فغان بر لب خموش من است
خروش محشریان پیش خیز جوش من است .

طالب آملی (از آنندراج ).


اجل دنباله دار غمزه های چشم بی باکش
قیامت پیش خیز جلوه های قد چالاکش .

علی نقی کمره ای (از آنندراج ).


بهر اثبات قیامت حجتی در کار نیست
پیش خیز شور محشر آن قدو بالا بس است .

صائب .


|| نشید و آهنگ سرود. (غیاث ). || به اصطلاح کشتی گیران ، نوچه ، که کشتی گیر اول با او کشتی میگیردو پس خیز، آنکه بعد از کشتی حریفان با او کشتی میگیرد:
چه می پرسی از فتنه ٔ آن عزیز
که او را قیامت بود پیش خیز.

وحید(در تعریف معشوق کشتی گیر).


ترجمه مقاله