ترجمه مقاله

پیله کردن

لغت‌نامه دهخدا

پیله کردن . [ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... دندان )؛ گوشت بن آن آماس کردن . گرد آمدن ریم در بن دندان دردگن و بر اثر درد ظاهر شدن . || (... کرم ابریشم )؛بادامه تنیدن کرم ابریشم از لعاب دهان به دور خویش . || (... چشم )؛ جوش کوچک در پلک برآمدن .
- پیله کردن بکسی ؛ او رابسماجت رنج دادن . دراز واکاویدن با وی . اذیت کردن با ابرام کسی را. بکاری بیهوده نسبت بکسی دوام ورزیدن چون مستان . او را با تکرار گفتاری یا عملی بستوه آوردن . با سماجت کسی را با دست یا زبان ایذاء کردن یا توجه کردن بوی بیش از اندازه چنانکه مستان در بعضی اوقات : چرا مثل مستها بمن پیله میکنی .
ترجمه مقاله