ترجمه مقاله

پیه دان

لغت‌نامه دهخدا

پیه دان . (اِ مرکب ) روغن دان . || ظرفی کوچک که در آن لحاف دوزان پیه کنند و سوزن در آن فرو برند تا چرب شود و آسان تر در جامه فرو رود و آسان تر برآید. ظرفی چوبی یا از پارچه که لحاف دوز پیه در آن دارد و روانی راسوزن در آن فرو برد. جای پیه لحاف دوزان که سوزن درآن فرو برند تا به سهولت در جامه دود. کیسه گونه ای چرمین که در آن پیه است و لحاف دوزان سوزن بدان چرب کنند. || پیه سوز. || مجازاً ساعت قراضه . ساعت بد و بی ارز و بدکار. ساعت بد که خوب کار نکند و غالباً یا تند و یا کند رود و یا بخوابد.
- مثل پیه دان ؛ ساعتی بد.
ترجمه مقاله