ترجمه مقاله

پیچ دادن

لغت‌نامه دهخدا

پیچ دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن چیزی را. پیچاندن . پیچانیدن . خمانیدن . خم دادن . تاب دادن . تافتن . تابیدن . بگردانیدن آن را از جای اصلی ، چنانکه دست و جز آن . پیت دادن . چرخاندن . پیچ دادن موی ، مرغولی کردن آن . تافتن آن . پیچ دادن میخ ؛ بحرکت دورانی داشتن آن . بر گرد خود پیچاندن آن تا در چوب و غیره فروشود.
ترجمه مقاله