ترجمه مقاله

پی گیر

لغت‌نامه دهخدا

پی گیر. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب )تعقیب کننده . دنبال گیرنده . || ردزن . اثرشناس . شناسنده ٔ رد پا: چون سرافةبن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گیری هول بود. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 2 ص 592). || مداوم . مُصِر. اصرارورزنده .
ترجمه مقاله