چارشوب
لغتنامه دهخدا
چارشوب . (اِ مرکب ) چارسو. (ناظم الاطباء). بمعنی چارسو است و بترکی چارشو هم میگویند. (شعوری ج 1 ص 329) :
گر شودت مقتضی رفتن بازارها
ورنه مرو بهر هیچ جانب هر چارشوب .
گر شودت مقتضی رفتن بازارها
ورنه مرو بهر هیچ جانب هر چارشوب .
(از شعوری ).